من از نگاهاشون میفهمم ^__^

 منو ﺧﯿﻠﯿﺎ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻥ ... !!!!!

ﻭﻟﯽ ﺧﺴﺘﻦ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺑﮕﻦ ...

میفهمی خستن.....

من از نگــــــــــاهاشون میفهمماااااا

:)))

 

[ شنبه 1 آذر 1393برچسب:, ] [ 14:35 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

مورد داشتیم ....

مورد داشتیم ﺩﺧﺘﺮﻩ به ﭘﺴﺮ غریبه ﻣﯿﮕﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ

.

.

.

.

.
 
ﺍﻭﻧﻮقت ﺏ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻋﻦ عاﻗﺎ.... :|
 

[ شنبه 1 آذر 1393برچسب:, ] [ 13:59 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

جایت تا همیشه خالی خواهد ماند

http://upload7.ir/imgs/2014-11/15514424352594813143.jpg

 

[ یک شنبه 25 آبان 1393برچسب:, ] [ 18:41 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

خداحافظ امپراطور ...

خداحافظ مرتضی ...

خداحافظ پسر مهربون ...

خداحافظ اسطوره ...

می دونم اونجا حالت خوبتره ...

می دونم از درد كشیدن راحت شدی ...

می دونم الان دیگه راحت می خوابی ...

می دونم اونجا رفیقات واقعی ترن ...

تازه كنسرتات هم باناصر عبداللهی و ... براهه...

 مرتضی یه ایران واست نذر كردن كه بمونی ...

آخه چرا اینهمه زود ؟اشك همه رو در آوردی ؟

اشكم بند نمیاد ...

اسطوره معرفت ...

اسطوره مهربونی تا ابد اسطوره می مونی...

دوست داریم ....

خداحافظ !

 

[ یک شنبه 25 آبان 1393برچسب:, ] [ 18:12 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

محسن یگانه هم بابا شد !

 

[ پنج شنبه 15 آبان 1393برچسب:, ] [ 12:1 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

با حسین

 از "یا حسین"  تا  " با حسین "  فرسنگها فاصله است

کوفیان نیز " یا حسین"  گفتند ولی " با حسین " نماندند ...

 

[ شنبه 10 آبان 1393برچسب:, ] [ 13:6 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

یــا حسـیـــــــــــــن

 

[ پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:, ] [ 1:38 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

نصف جهان را چه شده است...

نصف جهان را چه شده است...

زاینده رودش زنده نشد دخترکانش اسیر اسید جهالت می شوند...

دیگه باور زنده به گور کردن دختران در دوران جاهلیت سخت نیست

وقتی در عصر ما دخترانمان را ایستاده می سوزانند...

 

 

[ چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, ] [ 14:50 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

گل واژه هايي از زندگي

گل واژه هايي از زندگي 


دختری بود نابینا که از خودش بخاطر کور بودنش تنفر داشت.
او از همه بجز دوست پسر بامحبتش متنفر بود. 
آن پسر در همه حال کنارش بود.

آن دختر می گفت اگر فقط می توانست دنیا را ببیند، با دوست پسرش ازدواج خواهد کرد.
روزی کسی دو چشم به دختر اهدا کرد و او توانست همه چیز از جمله دوست پسرش را ببیند.

پسر از او پرسید، "حالا که می توانی دنیا را ببینی، با من ازدواج می کنی؟"
دختر وقتی دید دوست پسرش هم کور بوده شوکه شد و از ازدواج با او سرباز زد.
پسر با اندوه زیاد او را ترک کرد و چندی بعد در نامه ای برایش نوشت:
"فقط از چشمانم خوب مراقبت کن عزیزم."
این داستان نشان می دهد که چگونه وقتی شرایط انسان تغییر میکند، فکرش هم دگرگون می شود. 
تنها اندک افرادی هستند که گذشته شان را فراموش نمی کنند و در همه حال حتی در سخت ترین موقعیت ها حضور دارند.
زندگی یک نعمت است.
امروز هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید، به کسانی فکر کنید که قادر به تکلم نیستند.
قبل از اینکه بخواهید از مزه غذایتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد.
قبل از اینکه از همسرتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که برای داشتن یک همدم به درگاه خدا زاری می کند.
امروز پیش از آنکه از زندگیتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام به بهشت رفته است.
قبل از آنکه از فرزندانتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که آرزوی بچه دار شدن دارد اما عقیم است.
قبل از آنکه شکایت کنید که چرا کسی خانه تان را تمیز نکرده یا جارو نزده، به آدمهایی فکر کنید که مجبورند شب را در خیابانها بخوابند.
پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند.
و پیش از آنکه از شغلتان خسته شوید و از آن شکایت کنید، به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید.
اما قبل از اینکه به فکرِ گرفتن انگشت اتهام به سوی کسی یا محکوم کردن او بیفتید، بیاد بیاورید که هیچ کدام از ما بی گناه نیستیم و همه به یک خالق جواب پس می دهیم.
و زمانی که افکار ناامید کننده در حال درهم کوبیدن شماست، لبخندی بزنید و خدا را بخاطر زنده بودنتان شکر کنید.
زندگی یک نعمت است، از آن لذت ببرید، آنرا جشن بگیرید و ادامه اش دهید.

 

[ چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, ] [ 14:20 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

جبران کردند …

کوفه خشکسالی شده بود
خیلی وقت بود باران نباریده بود
آمدند خدمت مولا علی (ع)
ایشان فرمودند به فرزندم حسین بگویید برایتان دعاکند
آمدند خدمت امام حسین(ع) حضرت دعا کردند وباران بارید
خوشحال شدند
گفتند:حسین جان "جبران میکنیم"
جبران کردند …

 

[ چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, ] [ 14:7 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

دنیا نسبت به آخرت

پیامبر اکـرم صلی الله علیه و آله:

دنیا نسبت به آخرت چنــان است که انگشت را در آب دریا

فرو بری ، این انگشت چقدر از آب دریا را همـراه می آورد؟

بحـار الانوار _ جلد 70 _ صفحـه 119

 

[ چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, ] [ 14:3 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

یا ابوالفضل (ع)

 تعریف میــکرد :

همسرم توی حیــاط از روی ویلچر با صورت خورد زمیــن...

بعد که من دویــدم و از روی زمیــن بلنــدش کردم

دیــدم داره مثل ابـر بهار گریــه میکنه...

با تعجب بهش گفتم

حاجی شما توی ایـن سالهای مجروحیتت

یــه بار آخ نگفتی

چی شده؟!

گفتش نمیدونستم

زمیــن خوردن با صــورت اینـقدر درد داره ...

.

.

.

یا ابوالفضل (ع)

 

[ چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, ] [ 13:40 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

یا زیـــنب

هر وقت سیلی خوردی بگو (یا زهرا)
هر وقت دستت رو بستند بگو (یاعلی)
هر وقت بی یاور شدی بگو (یا حسن)
هر وقت آب خوردی بگو (یاحسین)
اما اگر تشنه شدی ، آب نخوردی ، دستتو بستند ، بی یاور شدی ، سیلی خوردی بگو (امان از دل زینب)

 

[ چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, ] [ 13:31 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

خدایا خسته ام

خدایا خسته ام از بد بودن هایم،
از این همه تظاهر به خوب بودن هایی که نیستم!!
از آفرینش کوهها و آسمانها و هستی که سختتر نیست،
خوبم کن...

 

[ چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, ] [ 13:27 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

دعای امروز پسرا

خدایا!!

دوست دخترمون رو از دست پسران عزادار حسینی محفوظ بدار........ :|

همه بگين آمــــــــــــــــــــــــــــين..!!

 

[ چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, ] [ 1:6 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

لبیك یا حسیـــــــــــــــن (ع)

 

☜ خــودمون آس ""
☜ رفیــقامون خاص ""
☜ دنیــا مال ماست ""
☜ چــــــــــــون جد در جدم شیعه مولاست ""
☜ دلمون دریــاس ""
☜ چــــــون دلــمون عاشقه اباعبدالله ست ""
☜ ســرمون بالاست ""
☜ چــــــون بالا سرمون خداست ، پرچممونم بالاست ""
☜ افتخارمون به پیرهن مشکے حضرت زهراست (س) ""
☜ هیئتمون همیشه بر پاست ""
☜♛ این پیغام بچه شیعـــــــــــــــه ها به کل دنیاست ♛☞
♛ لبیك یا حسیـــــــــــــــن (ع) ♛
♛ لبیک یاعبـــــــــــــاس (ع) ♛

 

[ سه شنبه 6 آبان 1393برچسب:, ] [ 21:29 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

=|

 

[ یک شنبه 4 آبان 1393برچسب:, ] [ 19:5 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

قاشق چیـست؟!؟!؟

قاشق چیست..........؟؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حضرت عباسی قاشقم ما باید بگیم چیه؟
|=
زشته بابا یکم مطالعه کنید

|=

 

[ یک شنبه 4 آبان 1393برچسب:, ] [ 13:34 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

عاقا چیکارشون میکنن ؟؟؟ =|

یه سوال که چند وقته بد ذهنمو مشغول کرده!
مسئولین کجـــــــــایـــیــن؟؟؟ جواب منو بدین!
گرونی شده... خب قبول!
حجم شیرا کم شده... قبول!
باد چیپسا زیاد شده... قبول!
لواشکا نازکتر شدن... اونم قبول!
.

.

.

.

.

.

.

اما لامصبا تخم مرغا رو دیگه چه جوری کوچیکشون کردین؟؟؟
نه خدایی دروغ میگم؟ یعنی مرغا رو رژیم میدن آیا؟

 

[ یک شنبه 4 آبان 1393برچسب:, ] [ 13:24 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

...................

تو هند مراسم رنگ پاشی...
تو سوئیس مراسم برف پاشی...
تو انگیلیس مراسم آب پاشی...
تو اسپانیا گوجه فرنگی...

تو مملکت منم اسید پاشی...

 

[ شنبه 3 آبان 1393برچسب:, ] [ 22:14 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

هــعی یادش بخیر ....

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﯾﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎ 200 ﺗﻮﻣﻨﯽ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﺎ
ﭼﻬﺎﺭﺗﺎ ﭼﯿﭙﺲ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﯾﺨﻤﮏ ﻭ ﺩﻭﺗﺎ
ﻟﻮﺍﺷﮑــــﻭ ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻣﮕﻨﻮﻡ ﻣﯿﻮﻣﺪﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻻﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﻻﻣﺼﺒﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ!

:D

 

[ جمعه 2 آبان 1393برچسب:, ] [ 19:31 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

ديالوگهاي ماندگار

يكي از ماندگارترين ديالوگهاي مرحوم بروسلي :

غـــــوووو داااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

[ پنج شنبه 1 آبان 1393برچسب:, ] [ 14:44 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

ترجیح میدم...

ترجیح میدم مجرد باشم و به همسر فکر کنم

تا این که همسر داشته باشم و به مجردی فک کنم...!

 

[ پنج شنبه 1 آبان 1393برچسب:, ] [ 14:42 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

به سلامتی پسری که...

به سلامتی پسری که

وقتی عشقش ناراحته همه چی رو کنسل میکنه به عشقش میرسه !

برگرفته از کتاب ما ب عمه ها فش نمیدیم...

 

[ پنج شنبه 1 آبان 1393برچسب:, ] [ 14:40 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

اصن یه وضی

دیدین بعضیها میشینن رو صندلی چرمی صدا میده بعد دوباره صداش رو در میآرن که بگن صدا از ما نبوده از صندلی بوده!!!

 فاجعه اونجاست که دیگه صداش درنیاد

 

[ پنج شنبه 1 آبان 1393برچسب:, ] [ 14:31 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

دسته سوم خیلی الاغن:|

اقایون وقتی یه خانم بهشون میگه سردمه به سه دسته تقسیم میشن:

1- زرنگایی که بغلشون میکنن ؛)

2- اونایی که ژاکتشونو میدن :|

3- دسته سوم به دو دسته تقسیم میشن :

احمقایی که میگن : منم سردمه!!!

بیشعورایی که میگن : هیچم سرد نیست!!!

 

[ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, ] [ 21:42 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

بهترين لحظه هاي زندگي

از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت رامیدهد

وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن

وقتی هدیه ات را باز میکند و چشمهایش از خوشحالی برق میزند

از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی 

وقتی دیر رسیده ای و میگوید خودش هم الان رسیده اس

وقتی کسی را میخندانی

وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند

عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماند

مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است

فوت کردن قاصدک

وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته

نسیم خنک تو تابستون

لحظه بیدار شدن از خوابی بد

پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر

وقتی اخم کرده اما نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد

وقتی به جای خداحافظی میگوید....میبینمت

وقتی کسی یادش میماند که از چه چیزهایی خوشت میاید

هوای توی گل فروشی

بوی عطر گل نرگس

کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی

وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد...

 

[ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, ] [ 21:37 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

وطنم پاره ی طنم

تو خارج یه کارخونه دارو سازی بوده که گاهی خط تولید ایراد پیدا میکرده و بسته بندی خالی

بیرون میداده

، بدون اینکه توش دارو بذاره

و همینطور خالی میرفته تو بازار باعث شکایت مشتری ها میشده

اومدن چند میلیون دلار هزینه کردن لیزر گذاشتن سر راه دستگاه که بسته بندی های خالی رو

توسط یه ربات بر میداشته

مشابه این مشکل تو ایران هم بوده

میان 100 هزار تومن هزینه میکنن یه پنکه میذارن کنار راه دستگاه

بسته بندی های خالی رو با باد پرت میکرده کنار

 

 وطنم پاره ی طنم :)))

 

[ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, ] [ 21:27 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

◀◀ﻟﻌﻨﺘﻤﺎﻥ میکنند▶▶

ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ "ﻋﻠــﻲ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ
◀ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ▶
ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛

ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ "ﺣﺴﻴـــﻦ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ
◀ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ▶
ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛

ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﻬـــﺪﻱ(عج) ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ،
◀◀ﻟﻌﻨﺘﻤﺎﻥ میکنند▶▶

 

[ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, ] [ 21:14 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]

بدون شرح!

سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد... من هم استوار بودم و تنومند! من راانتخاب کرد...

دستی به تنه و شاخه هایم کشید، تبرش را در آورد و زدو زد... محکم و محکم تر…

به خودم میبالیدم، دیگرنمیخواستم درخت باشم، آینده ی خوبی در انتظارم بود.

میتوانستم یک قایق باشم، شاید هم چیز بهتری...

درد ضربه هایش بیشتر می شد و من هم به امید روزهای بهتر توجهی به آن نمیکردم…

اما ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد، شاید او تنومند تر بود، شاید هم نه! اما حداقل به نظر

مرد تبر به دست آن درخت چوب بهتری داشت، شاید هم زود از من سیرشده بود و دیگر جلوه ی

برایش نداشتم،

مرا رها کرد با زخم هایم، واو را برد...

من نه دیگر درخت بودم، نه تخته سیاه مدرسه، نه عصایی برای پیرمرد و نه قایق و... خشک

شدم...

میگویند این رسم شما انسانهاست، قبل از آن که مطمئن شوید انتخاب میکنید و وقتی با ضربه

هایتان طرف مقابل را آزار می دهید او را به حال خودش رهامیکنید!

ای انسان تا مطمئن نشدی تبر نزن! تا مطمئن نشدی، احساس نریز... دیگری زخمی می شود...

خشک می شود!‬

 

[ سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, ] [ 19:8 ] [ Narges & Hadiseh ]

[ ]